ترجمه ی درس 2 introductry steps to understanding
ترجمه در ادامه ی مطلب
سه شنبه ی گذشته یک خانم مُسن برای خرید بیرون رفت. او به سمت بانک آمد و یک ماشین را نزدیک در[بانک] دید. یک مرد از آن [ماشین] بیرون آمد و داخل بانک رفت. او [خانم مسن] داخل ماشین را نگاه کرد. کلیدها داخل قفل بودند.
خانم مسن کلیدها را برداشت و دنبال مرد داخل بانک رفت.
مرد یک تفنگ (اسلحه) از جیبش بیرون آورد و به کارمند بانک گفت:«تمام پول ها را به من بده!» [هرچی پول داری رد کن بیاد!]
اما خانم مسن این را ندید. او به طرف مرد رفت،کلیدها را در دستش گذاشت و گفت:«مرد جوان،تو احمقی! هرگز کلیدهایت را داخل ماشین نگذار(رها نکن)،کسی آن را خواهد دزدید!»
مرد برای لحظاتی به خانم مسن نگاه کرد،سپس به کارمند نگاه کرد و سپس کلیدهایش را گرفت و به بیرون بانک دوید،سوار ماشینش شد و سریع فرار کرد،بدون هیچ پولی!
Clerk: Office worker
Stupid: Foolish
6 نظر
ممنون منو از یک ساعت کار نجات دادید
لایک برادر لایک
وااای خیییلی ممنون.حسابی کارمو راحت کردین.مرسی
عالییییی
good
Perfect 👌