تبلیغات

یکصد و پنجاه ضرب المثل فارسی به انگلیسی-الف (English Proverbs)

یکصد و پنجاه ضرب المثل فارسی به انگلیسی-الف (English Proverbs)

یکصد و پنجاه ضرب المثل فارسی به انگلیسی-الف (English Proverbs)

در این پست قصد داریم ضرب المثل های معروف و مشهور ایرانی که با حرف الف شروع می شوند رو براتون بزاریم

بزودی تمامی حروف آماده خواهد شد - موفق باشید

مدیریت خانه زبان ایرانیان - سید احسان خسروی


 

آب در هاون کوبیدن

اندرین جای سپنجی چو نهادی دل             آب کوبی همی ای بیهوده در هارون




 

آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی

سعدی از سرزنش خلق بترسد هیهات       غرقه در بحر چه اندیشه کند پایان را





 

آدم گرسنه سنگ را هم میخورد

من گرسنه در برابر سفره نان       همچون عزبم بر در حمام زنان



 

 

آزموده را آزمون خطاست

روان را رنج بیهوده نمایی          که چندین آزموده آزمایی






 

آسیا به نوبت

در این اسیا دانه بینی بسی       به نوبت در آس افکند هر کسی

 




آشپز که دو تا شد آش یا شور میشود یا بی نمک

خردمند گوید که در یک سرای         چو فرمان دو گردد نماند به جای



آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

یک غمزه زد به من گفت که قاسم     آنچه عیان است چه حاجت به بیان است






 

آنچه جوان در آینه بیند پیر در خشت خام بیند

آنچه تو در آینه بینی عیان     پیر اندر خشت بیند بیش از آن





 

آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است

تو پاک باش و مدارا از کس ای برادر باک      زنند جامه نا پاک گازران بر سنگ



ادب مرد بهتر از زر اوست

بی ادب را به زر مگو که نکوست     ادب مرد بهتر از زر اوست




از پی هر گریه آخر خنده ای است

در نومیدی بسی امید است     پایان شب سیه سپید است




 

از تو حرکت از خدا برکت

چرخ از حرکت این ین برکت یافته است     از ما حرکت باید و از حق برکت



از چاله در آمدن و در چاه افتادن

در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ    آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد





 

از حزب باد است

ما همه شیران ولی شیر علم        حمله مان از باد باشد دم به دم




 

از خم سرکه سرکه پالاید

گر دایره کوزه ز گوهر سازنند    از کوزه همان برون تراود که در اوست




 

از مکافات عمل غافل مشو

این جهان کوه است و فعل ما ندا    سوی ما آید نداها را صدا



اگر دیده نبیند دل نخواهد

همه مهری ز نادیدن بکاهد      اگر دیده نبیند دل نخواهد




امان از هم کت بد  
 
یار بد بدتر بود از مار بد     تا توانی می گریز از یار بد





 

انسان جایز الخطاست

آرزوهایی که دل در دیگ فکرت می پزد    چون نباشد خام شیر خام آدم خورده است




 

انسان را به دوستش می شناسند

تو اول بگو با کیان دوستی    من آنگه بگویم که تو کیستی





اول خویشتن سپس درویش

ما که مخموریم جام می به مستان کی رواست        تا چراغی خانه را باید به مسجد کی رواست





 

ای پزشک ! خود را درمان کن

طبیبی که خود باشدش زرد روی   از او داروی سرخ رویی مجوی





 

این رشته سر دراز دارد

در زلف بتان مپیچ ای دل     کاین رشته سر دراز دارد



این گوی و این میدان

لاف اگر زد به قدرت سرو چمن     گویش اینک گز و این میدان



پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...