نظریه : چگونه زبان انگلیسی را سریع یاد بگیریم؟
نظریهی دادههای ورودی به برجستهترین سؤالی که در حوزهی یادگیری زبان دوم وجود دارد پاسخ میدهد. نیز تأثیر قابلتوجهی بر همهی جنبههای آموزش زبان انگلیسی دارد.
برجستهترین سؤال در حوزهی یادگیری و آموزش زبان این است: چگونه زبان انگلیسی را یاد بگیریم؟
نظریهی ترتیب طبیعی در یادگیری زبان انگلیسی
یکی از هیجانانگیزترین اکتشافات در حوزهی فراگیری زبان این بوده است که ساختارهای زبانی به یک ترتیبی قابل پیشبینی فراگرفته میشوند. یعنی اگر یادگیری بهصورت آکادمیک نباشد و فراگیری زبان مانند فرایندی که برای بچهها رخ میدهد صورت گیرد، زبانآموزان گروهی از دستورات گرامری را زودتر و بقیه را دیرتر یاد میگیرند. اگرچه این موضوع دقیقاً برای همه یکسان نیست ولی تشابهات آشکار و روشنی میان زبانآموزان در این زمینه وجود دارد. از روی نمونه در زبان انگلیسی، حال استمراری جزو نخستین دستوراتی است که زبانآموز فرامیگیرند درحالیکه حال سادهی سوم شخص بسیار دیرتر فراگرفته میشود. پژوهشها نشان داده است که این ترتیب طبیعی در افراد بومی و افراد غیر بومی تفاوت چندانی نمیکند.
چگونه تراز زبانی زبانآموز بالا میرود؟
با فرض اینکه نظریه ی ترتیب طبیعی درست باشد، چگونه زبانآموز از یک تراز به تراز بالاتر پیشرفت میکند؟ برای نمونه، چگونه پس از فراگیری حال استمراری، گذشتهی ساده را نیز فرامیگیرد. بهطورکلی اگر زبانآموز در تراز i ام باشد چگونه به تراز i+1 پیشرفت میکند؟
نظریهی دادههای ورودی ادعای زیر را مطرح میکند:
شرط لازم (نه کافی) برای پیشرفت از تراز i به تراز i+1 این است که زبانآموز درگیر “فهمیدن” دادههایی گردد که افزون بر دانستههای پیشین (دانستههای تا تراز i) دربرگیرنده i+1 نیز باشد. “فهمیدن” در اینجا به این معنی است که زبانآموز تمرکزش بر معنی باشد نه ساختار پیام.
بهعبارتدیگر زبانآموز تنها هنگامی زبان را فرامیگیرند که درگیر فهمیدن مطالبی شود که یک خورده از تراز کنونی وی بالاتر باشد. چگونه این موضوع شدنی است؟ چگونه زبانآموز ساختارهایی که هنوز یاد نگرفته است را فرامیگیرند؟ پاسخ این سؤال این است که ما تنها تواناییهای کنونی زبان خود برای یادگیری مفهوم جدید، بکار نمیبریم. بلکه زمینه، اطلاعات محیط پیرامون و اطلاعات فرازبانی را نیز برای یادگیری مفهوم جدید در نظر میگیریم. برای نمونه اگر گویندهای بگوید هوا سرد است و ما معنی کلمهی سرد را ندانیم، با توجه به اطلاعاتی که از سردی محیط پیرامون به دست میآوریم، معنی آن در ذهنمان نقش میبندد.
نظریه دادههای ورودی در برابر باور سنتی در یادگیری زبان
بند نخستین نظریه: نخست مفهوم سپس ساختار
نظریهی دادههای ورودی در تضاد با باور ما به شیوهی آموزشی مرسوم در یادگیری زبان دوم است. فرض ما این بوده است که برای پیشرفت در شیوایی و روان سخن گفتن، نخست ساختار را یاد میگیریم، سپس آنها را برای برپایی ارتباط با دیگران تمرین میکنیم. نظریهی دادههای ورودی در حقیقت خلاف این را میگوید. نظریه دادههای ورودی میگوید که نخست بهسوی مفهوم میرویم سپس ساختار در ذهن ما شکل میگیرد.
بند دوم نظریه: همهچیز طبیعی، نه از پیش تعیین شده
در شیوهی سنتی آموزش زبان، زبانآموز هرلحظه میداند که قرار است چه چیزی یاد بگیرد. مثلا یک روز قرار است حال ساده و روز بعد گذشتهی ساده را یاد بگیرد. ولی بند دوم نظریهی دادههای ورودی میگوید که زبانآموز بهصورت طبیعی زبان انگلیسی را یاد بگیرد. نه اینکه همهچیز از پیش تعیین شده باشد. از پیش تعیین شده بودن اطلاعات جدید نهتنها سودی برای زبانآموز ندارد بلکه زیان نیز دارد.
بند سوم نظریه: دادهی ورودی قابل فهم
در پایان نظریهی دادههای ورودی بیان میکند که شیوایی گفتار نمیتواند بهطور مستقیم آموزش داده شود. بلکه بهمرور زمان این شیوایی و روانی گفتار خودبهخود پدیدار میشود. با توجه به این دیدگاه، بهترین روش آموزش زبان انگلیسی ارائه کردن دادههای ورودی قابل فهم است.
نظریهی دادهی ورودی و حفظ کردن لغت
ازآنجاییکه حفظ کردن لغات انگلیسی مهمترین بخش یادگیری زبان انگلیسی است، کاربرد نظریهی دادهی ورودی در حفظ کردن لغت بسیار برجسته میگردد. در نوشتار پیشین بهطورکلی توضیح داده بودم که چگونه لغات انگلیسی را حفظ کنیم. با توجه به این نظریه، اندکی موضوع را بازتر میکنیم.
فراگیری مفهوم بهجای حفظ کردن معنی
خیلیها لغتهای انگلیسی را حفظ میکنند و با به کار بردن این روش سعی میکنند که دایرهی لغات خود را افزایش دهند. ولی با توجه به بند نخست نظریهی دادهی ورودی، تمرکز زبانآموز بایستی بر مفهوم لغات باشد تا حفظ کردن معنی آن. هنگامیکه زبانآموز مفهوم یک لغت را چند جا درست تشخیص دهد، آن لغت خودبهخود در حافظهی ناخودآگاه زبانآموز شکل میگیرند.
خواندن کتابهای داستان و دیگر کتابهای جذاب و کاربردی بجای کتاب لغت
در کتابهای لغت مانند کتاب ۵۰۴ که خیلی کتاب مرسومی است، همهچیز از پیش تعیین شده است. ولی بر پایهٔ تجربیات علمی و مطابق با بند دوم نظریهی دادههای ورودی، از پیش تعیین شده بودن لغتها فرایند طبیعی فراگیری لغات را مختل میکند. در نوشتار پیشین توضیح داده بودم که بهترین کتاب برای یادگیری زبان انگلیسی کتابهای داستان و کتابهای کاربردی و جذاب هستند، نه کتاب درسی. در کتابهای درسی، بهویژه کتابهای لغت، یادگیری لغات انگلیسی بهصورت طبیعی انجام نمیشود. ولی با خواندن کتابهای عادی و جذاب لغات انگلیسی بهصورت طبیعی فراگرفته میشوند.
شیوهی فراگیری لغات جدید
همانگونه که در بالا آمد، زبانآموز هنگامی لغات جدید را یاد میگیرند که درگیر خواندن و یا شنیدن مطالبی شود که شماری لغت جدید در آن باشد. ولی بر پایهٔ بند سوم نظریهی دادههای ورودی، لغات جدید بایستی قابل فهم باشد. این موضوع نیازمند اندکی باریکبینی است. هنگامیکه درصد بالایی از مطلبی که میخوانیم و میشنویم لغات جدید باشد فهمیدن آن مطلب بسیار سخت است. از سوی دیگر اگر شمار لغت جدید در مطلبی که درگیر آن هستیم بسیار کم باشد، فرایند یادگیری لغات جدید با کندی روبرو میشود. بنابراین بسیار مهم است که شمار لغات جدید بهاندازهی مطلوب و بهینه باشد که سرعت یادگیری لغات جدید بالا برود. تجربه نشان داده است که مطلوبترین حالت میزان لغت جدید در یک مطلب، چیزی میان پنج تا ده درصد کل لغات است. اگر زبانآموز هر بار که درگیر خواندن و یا شنیدن مطلبی است، میزان لغتهای جدید را در همین بازه نگه دارد، به سرعت لغات جدید را یاد میگیرد. در این حالت کمتر نیاز است که به دیکشنری مراجعه شود زیرا پراکندگی لغات در مطلب بهاندازهای است که میتوان مفهوم لغت جدید را حدس زد.
فراگیری لغات در نرمافزار اندرویدی آموزش زبان انگلیسی شیوا
بگذارید اشارهی کوچکی به یکی از قابلیتهای نرمافزار اندرویدی آموزش زبان انگلیسی شیوا بکنم. در این نرمافزار امکانی فراهم شده است که زبانآموز هرلحظه بداند که در هر مطلب چه میزان لغت جدید وجود دارد. این عدد با توجه به روال یادگیری زبانآموز، بهطور لحظهای بهروزرسانی میگردد. بنابراین فراگیری لغات جدید برای زبانآموز با این روش بسیار هدفمند است و به سرعت کاملاً مطلوبی انجام میشود.
امیدوارم که توانسته باشم مطلب خوبی را برای شما ارائه کنم. نظرات سازندهی شما موجب پویایی مطالب میگردد.
پاسخ دهید